مضاعف

ديگه رسما حوصله مان سر رفته.
مائي که به خاطر فشارهاي کاري و تنگي زمان پروژه ها زماني از خروس خان تا بوق سگ مجبور به حضور در دفتر بوديم و جز براي خواب ، اجبارا به خانه نمي رفتيم ، حالا رسما و عملا بيکاريم.
بيست و پنج در صد از مهندسان و نقشه کشان "رليز" شده اند ( خودماني اش ميشود اخراج) و مائي که هر کداممان در آن واحد سه يا چهار پروژه را هندل ميکرديم حالا داريم با تخمهايمان بازي بازي ميکنيم که آيا فلان پروژه مملکت نصيب کدامين شرکت مهندسي ميشود تا مهندسين شرکتهاي رقيب بروند مسافرکشي و صبط دزدي. با اين روند تورمي مملکت که مد نظر ننه جون مهدي خان کروبي هم هست دريافتي ماهانه ما تقريبا نصف شده و تازه باز هم خدا را شاکريم که اخراج نشده ايم !

پي آمد اخراج همکاران مازاد بودن سخت افزارها نسبت به آدمهاست و نتيجتا اضافه شدن يک مونيتور ديگر روي ميز بنده که با يکي فيس بوکم را چک کنم و با ديگري وبلاگم را. حسن ديگر اخراجشان اين است که جاي پارک وافر است و نيازي نيست به دوبله پارک کردن.

اما پي آمد فلسفي اين بيکاري اين است که ذهن آدم ميرود جاهايي که نبايد برود. مثلا ياد بيحکمتي اين خداوند چلمنگ مي افتد که پيش بيني نکرده بود که بايد براي همچين سالي به جاي دو تا تخم چهار تا خلق کند.

اين ويزاي ما کي مي آيد برويم دنيا را بترکانيم؟

0 نظرات:

ارسال یک نظر