اين سينه هاي مرمري

20 بهمن ماه 88



(به دليل کاهش سرعت اينترنت ناشي از برخورد لنگر کشتي به فيبر نوري عکسهاي اين مطلب در فرصتهاي بعدي آپ خواهد شد.)



پري جانم:
عرض شود که در السنه ماضيه که ما در عنفوان شباب بوديم که اينترنت نبود! فوقش يک کاغذ اخباري بود که ميرزا صالح خان شيرازي ماهي يکبار به امر دربار ميچسباندش بيخ ديوار. مثل حالا نبود که هر ننه قمري و گروهبان قندلي براي خودش وبلاگ بزند و تاربنماياند و في اليوم ده بار آپش کند و اسلام و مسلمين را بيندازد به ورطه خطر.

القصه بعد از کاغذ اخبار ما به يک دفعه عيون گشوديم و ديديم که اي دل غافل ! دوم خرداد شده و بهار مطبوعات شده و ژورناليسم سياسي غوغا ميکند و رهبري ميلرزد. در آن ايام نميدانم چه حکايتي بود که ما هرچي ميخوانديم درش تخته ميشد! کار به جايي رسيد که ما محض خاطر جماعت ميزا بنويسان و روزينامه نگاران گفتيم يک چند صباحي عينک را غلاف کنيم و بيخيال جرايد شويم باشد که آنان را از نان خوردن نيندازيم.

ايام گذشت و 22 خرداد شد. گويا مملکت کمي تا قسمتي به لرزه در آمده بود و ما بيخبر بوديم ! گفتيم برويم چندتا جريده ابتياع کنيم ببينيم دنيا دست کيست که ديديم اوهوووووو!!!! چقدر مهناز افشار !! اوهووووو!! چقدر ليلا بلوکات !!!!! چقدر استفاده ابزاري از زن!!!! دهه اين خانومه کيه کون لختشوگذاشته رو تهران و حرکات موزون ميکنه ! به به ! به به! من چقدر خوشبختم همه چيز آرومه !!!! هيچ خبري هم از ژورناليسم سياسي نيست.






گفتيم حالا که اينجوري است ما همان برويم وبلاگ بخوانيم . کليک اول را که زديم ديديم اينه:






کليک دوم را که زديم ديديم اينه:



کليک سوم را که زديم ديديم فيلتره.



وبلاگ چهار م را که کليک نموديم صاحابش اوين بود!



اي بابا ! اين چه نحسي است که ما داريم؟ برويم کشکمان را بسابيم و وبلاگ خواني را بگذاريم کنار ! باز ما هرچه خوانديم تخته شد؟



انشاالله در رجوع مجددمان ، وبلاگها سرشار باشند از مهناز و ليلا و جنيفر و لاغير و دل رهبري شاد شود.



آدم ياد آن شعار معروف مي افتد که :



اين سينه هاي مرمري هديه به بيت رهبري

2 نظرات:

محمود گفت...

آقا جان بالای غیرتت! یه جوری بنویس که پری و مامانش مارو لعن و نفرین نکنن! حوصله کمپوت آوردن هم نداریم ها!

من و پري گفت...

به محمود:
خود کرده را تدبير نيست. ما که داشتيم نان و ماستمان را ميخورديم و کشکمان را ميسابيديم که. نو مسيحيتت گل کرد.

ارسال یک نظر