قیاس

المنه لله که به لطف جیش شیطان بزرگ ، سپاه اسلام طالبان پنبه اش زده شد و خشتکش دریده تا ما در مقام قیاس خفقان ، تنها دو رقیب داشته باشیم در کره عرضیه : کره کیم ایل سونگ و کاموج خمرهای سرخ!

در فرودگاه خمینی که مینشینی آنچه که جلب توجه میکند سیاهی است و خشونت. از آن رنگهای سبز و سرخ و قرمز و صورتی پوشش اناث و ذکور خبری نیست و هر آنچه هست احساس نا امنی است به جایش.

قیاس پاسداران قلچماق نظامی پوش خشن مثلا با بانوان ظریف شیک پوش بانکوک هر چند با تشابه وظایف ، قیاسی است مع الفارق که فقط روشن کننده این است که حکومت ما محتاج است به نمایش قدرت.

احساس خشونت در فضای جامعه برای توئی که کوتاه مدتی در فضای نرمال سر کرده ای تبلوری دارد شفاف.

گور پدر پول ، لحظه شماری میکنی تا برای فرار از این جو نا امن ، برای تجربه یک تنفس آزاد دیگر، باز میلیونها خرج کنی و در کام دیگران بریزی. میلیونهایی که میتواند در همین مملکت بماند و معاش خانواده دیگری شود.

آآآآی ی ی ی ! کی میشود که برای همیشه از این مملکت جور بگریزی و آرام گیری. گیر دادن پلیسی به بانویی به خاطر پوششش ، تفتیش گوشی موبایلی ، سرنگونی آنتن ماهواره ای ، فیلتر اینترنتی ، توقیف جریده ای ، انتخابات استصوابی ای و طرح امنیت اجتماعی سوژه هایی باشد که فقط در رمانهای جورج اورول بتوانی سراغش را بگیری.

رفیقی میگوید نسل ایرانی روز به روز دارد خنگتر و کودن تر میشود در مهاجرت ژن های برترش به دیگر بلاد ! و راستی هم که تعداد دوستان من در گوشه گوشه دنیا بیشتر از دوستانی است که در ایران اند و انها هم که در ایرانند ایستاده اند در صف خروج البته.

هر چه ما به روی خودمان نمی اوریم تعداد کون کن ها را بیشتر میکنند. (1)

میشود آیا که روزی تنفسی کرد و شاشید البته به دورخ و بهشت ملایان متظاهر؟

زیر نویس:

میگویند حاکمی بود جابر که عزم کرد میزان تحمل ملت را بسنجد . کف کرده بود که با این همه ظلم و جور چه طور صدایی از کسی در نمی آید؟ پس دستور داد تا گزمه ها در مدخل شهر هر که را که عزم ورود و خروج دارد سیلی بیجهت بنوازند.

مدتی گذشت و آب از آب تکان نخورد! حاکم اینبار دستور داد تا گزمه ها هر که را که قصد عبور داد انگشتی فرو نمایند ! باز صدایی از کسی در نیامد ! اینبار حاکم فرمان راند که هرکه قصد تردد دارد از زن و مرد و پیر و جوان شلوارش را پائین کشند و از کون بگایند. اینبار که حاکم جویای احوال شد خبر امد که نارضایتیهایی بوجود آمده ! پرسید داستان چیست؟ گفتند که ملت میگویند بابا این چه وضعی است ما کار و زندگی داریم این کون کن ها را زیادتر کنید ما زودتربه کارمان برسیم !!!

حکایت حکایت مردم غمزده ماست.

0 نظرات:

ارسال یک نظر